کد مطلب:41644 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

نخستین توصیه











هنگامی كه آیه (و انذر عشیرتك الاقربین)[1] بر رسول خدا(ص) نازل گردید، آن حضرت مرا به حضور طلبید و فرمود:

علی! از من خواسته شده كه بستگانم را به پرستش خدای یكتا دعوت كنم و از عذاب الهی برحذر دارم. از طرفی، می دانم كه اگر این مأموریت را با آنان در میان بگذارم پاسخ ناگواری دریافت می كنم. به این جهت در انتظار فرصتی مناسب دم فرو بستم تا اینكه جبرئیل فرود آمد و گفت:

«ای محمد! اگر مأموریت خود را انجام ندهی به عذاب الهی مبتلا خواهی شد» (اكنون از تو می خواهم كه مقدمات آن را فراهم كنی) برای این كار یك صاع طعام (تقریباً سه كیلو گندم) تهیه كن و با افزودن یك ران گوسفند بر آن غذایی طبخ كن و قدحی نیز از شیر پر كن، آنگاه پسران عبدالمطلب را گرد آور تا من با ایشان گفتگو كنم و مأموریت خویش را به آنها ابلاغ نمایم.

من آنچه حضرت دستور داده بود، فراهم كردم و سپس فرزندان عبدالمطلب را به مهمانی او فرا خواندم. آنها چهل مرد بودند. در میان آنها عموهای پیغمبر: ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب نیز حضور داشتند.

[صفحه 20]

به دستور رسول خدا(ص) سفره گسترده شد و غذایی را كه تهیه كردم بودم، آوردم.چون بر زمین نهادم رسول خدا(ص) تكه ای گوشت برگرفت و با دندانهای خود تكه تكه كرد و در اطراف ظرف غذا ریخت، و سپس فرمود: به نام خدا برگیرید و (بخورید).

پس همگی خوردند (و سیر شدند) چندانكه دیگر نیازی به خوراكی نداشتند.من همین قدر می دیدم كه دستها (ی بسیاری) به سوی غذا دراز می شود و از آن می خورند (اما چیزی از غذا كاسته نمی شود!).

به خدایی كه جان علی به دست اوست، (اشتهای) هر یك از آنان چنان بود كه مجموع غذای طبخ شده تنها جوابگوی یك نفر از آنها بود، نه بیشتر.

رسول خدا(ص) فرمود ظرف شیر را نیز بیاورم. آنان همگی نوشیدند و سیراب شدند.به خدا سوگند قدح شیر گنجایش خوراك بیش از یك نفر را نداشت. (اما همگی به بركت رسول خدا(ص) از نوشیدنی و خوراكی بی نیاز گشتند).

پس از صرف غذا، همین كه رسول خدا(ص) خواست با ایشان سخن بگوید، ابولهب پیشدستی كرد و گفت: چه شدید، جادویتان كرد؟!

با سخنان ابولهب، (مجلس از آمادگی افتاد و) مهمانان متفرق شدند و پیغمبر با ایشان سخنی نگفت.

بامداد روز بعد، رسول خدا(ص) به من فرمود: علی! (دیدی كه) این مرد با گفتار خود بر من پیشدستی كرد و پیش از آنكه من سخنی بگویم جمعیت را پراكنده ساخت. تو امروز نیز مانند دیروز عمل كن و آنان را دوباره دعوت كن.من نیز بنا به دستور آن حضرت غذایی تهیه كردم و آنها را گرد آوردم پس از صرف غذا، رسول خدا(ص) سخن خود را آغاز كرد و فرمود:

ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند، من در میان عرب جوانی را سراغ ندارم كه برای قوم خود، چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، آورده باشد. من برای شما سعادت و نیكبختی دنیا و آخرت را آورده ام و خدا به من دستور داده است تا شما را بدان فراخوانم. اینك كدامیك از شما حاضر است مرا در این مأموریت یاری رساند

[صفحه 21]

تا به پاداش آن، برادر من و وصی و جانشین من باشد؟

(پاسخی از بستگان پیامبر شنیده نشد و) ناباورانه از حرف او سر باز زدند و من كه آن روز كوچكترین آنها بودم (برخاستم و) گفتم: ای پیامبر خدا(ص) من كمك كار شما در این مأموریت خواهم بود.

رسول خدا(ص) (كه چنان دید) دست بر گردنم نهادز[2] و گفت:

براستی كه این است برادر و وصی و جانشین من در میان شما، و شما از او حرف شنوی داشته باشید و پیرویش كنید.

آن گروه برخاستند و در حالی كه می خندیدند به (پدرم) ابوطالب گفتند:

تو را مأمور كرد كه از پسرت فرمان بری و از وی اطاعت كنی!

عن علی بن ابی طالب قال: لما انزلت هذه الایه (و انذر عشیرتك الاقربین) علی رسول الله دعانی فقال: یا علی! ان الله امرنی ان انذر عشیرتك الاقربین)فضقت بذلك ذرعا و علمت انی متی انادهم بهذا الامر ار منهم ما اكره، فصمت حتی جانی جبرئیل فقال یا محمد! انك ان لم تفعل ما امرت به یعذبك ربك فاصنع لنا صاعا من الطعام و اجعل علیه رجل شاه و املا لنا عسا من لبن ثم اجمع بنی عبدالمطلب حتی اكلمهم و ابلغهم ما امرت به ففعلت ما امرنی به ثم دعوتهم و هم یومئذ اربعون رجلا یزیدون رجلا او ینقصونه و فیهم اعمامه الوطالب و حمزه و العباس و ابولهب، فلما اجتمعوا الیه دعا بالطعام الذی صنعت لهم فجئت به فلما و ضعته تناول رسول الله (ص) بضعه من اللحم فشقها باسنانه ثم القاها فی نواحی الصحیه ثم قال: كلو باسم الله فاكلوا حتی ما لهم الی شی من حاجه و ایم الله الذی نفس علی بیده ان كان الرجل الواحد منهم لیاكل ما قدمته لجمیعهم، ثم قال: اسق القوم یا علی! فجئتهم بذلك العس فشربوا منه

[صفحه 22]

حتی رووا جمیعا و ایم الله ان كان الرجل منهم لیشرب مثله فلما اراد رسول الله (ص) ان یكلمهم بده ابولهب الی الكلام فقال: اشد ما سحركم صاحبكم فتفرق القوم و لم یكلمهم رسول الله (ص) فقال لی من الغد، یا علی! ان هذا الرجل قد سیقنی الی ما سمعت من القول فتقرق القوم قبل ان اكلمهم، فعد لنا القوم الی مثل ما صنعت بالامس ثم اجمعهم لی ففعلت ثم جمعتهم، ثم دعانی بالطعام فقربته لهم، ففعل كما فعل بالامس فاكلوا حتی ما لهم بشی حاجه ثم قال: اسقهم فجئتهم بذلك العس فشربوا منه جمیعا حتی رووا ثم تكلم رسول الله (ص) فقال: یا بنی عبدالمطلب انی و الله ما اعلم ان شابا فی العرب جا قومه بافضل مما جئتكم به انی قد جئتكم بخیر الدنیا و الاخره و قد امرنی الله ان ادعوكم الیه فایكم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یكون اخی و وصیی و خلیفتی فیكم؟ فاحجم القوم عنها جمیعا و قلت انا، و انی لاحدثهم سنا و ارمصهم عینا و اعضم یطنا و احمشهم ساقا،-[3] یا رسول الله (ص) اكون و زیرك علیه فاعاد القول فامسكوا و اعدت ما قلت، فاخد برقبتی ثم قال لهم: هذا اخی و وثیی و خلیفتی فیكم فاسمعوا له و اطیعوا. فقام القوم یضحكون و یقولون لابی طالب: قد امرك ان تسمع لابنك و تطیع.[4] .

[صفحه 23]



صفحه 20، 21، 22، 23.





    1. سوره شعراء (214:(26: «خویشان نزدیك خود را (از عذاب الهی) بترسان».
    2. در نقل دیگر آمده است كه این دعوت تا سه نوبت تكرار شد و در هر بار تنها علی بود كه به ندای رسول خدا(ص) پاسخ مثبت داد. (بحار، ج 18، ص 179).
    3. این تعابیر كنایه از كودك و نوجوانی حضرت است و مقصود معنای لغوی و ظاهری آنها نیست، چنانكه از بیان علامه مجلسی در پایان حدیث استفاده می شود.

      در خصوص جمله «اعظمهم بطنا» گفتنی است كه بزرگی شكم نمی تواند از خصوصیات كودكان باشد. ازاین روی احتمال تصحیف در روایت داده می شود. به نظر می رسد كه متن صحیح حدیث «اخمصهم بطنا» باشد، یعنی لاغرترین آنها بودم از حیث شكم.و احمشهم ساقا هم می تواند قرینه خوبی بر این معنا باشد.

      و «اخمصهم» رانساخ به سادگی به اعظمهم تبدیل می كنند.

      علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه، ج 1، ص 336 گفته است: «از روایت استفاده می شود كه بساط مهمانی در خانه ابوطالب بوده است و بدون شك علی این كار را با اجازه و رضایت پدر انجام داده است».

    4. تاریخ طبری، ج 2، ص 62 و 63؛ شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 210؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص د 361؛ بحار، ج 18، ص 191؛ الغدیر، ج 2، ص 324.